جدول جو
جدول جو

معنی چو تاش - جستجوی لغت در جدول جو

چو تاش
تراشنده ی چوب، نجار، خراط
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوتاش
تصویر نوتاش
(پسرانه)
همیشه، دایم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورتاش
تصویر هورتاش
(دخترانه)
همچون خورشید، آنکه چون خورشید نورانی است، هور (فارسی) + تاش (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
ویژگی خروسی که تاج بزرگ و پهن و شاخه شاخه دارد، خروس چل تاج
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه به شهرستان بهبهان، در 13هزارگزی باختری سی سخت و 12هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز واقع است، 200 تن سکنه دارد از رود خانه کبک کیان آبیاری میشود، محصولش غلات، برنج، پشم و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و دام داری و صنایع دستی از قبیل قالی و جوال وجاجیم بافی اشتغال دارند، ساکنینش از طایفۀ بویراحمد سرحدی میباشند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، دارای 388 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و انواع میوه ها است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
خود آهنین باشد که سپاهیان در روز جنگ بر سر نهند و آن را به ترکی دولغه خوانند، (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان دارای 417 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوتاش
تصویر قوتاش
غژگاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو تاب
تصویر مو تاب
کسی که ریسمان مویین تابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غولتاش
تصویر غولتاش
خود آهنین که سپاهیان در روز جنگ بر سر نهند دولغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
((چِ))
مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غولتاش
تصویر غولتاش
((لْ))
کلاهخود آهنین
فرهنگ فارسی معین
شکلی از شاخ گاو که صاف و بدون خمیدگی است
فرهنگ گویش مازندرانی
هم سنخ، هم پایه، خرم، مناسب
فرهنگ گویش مازندرانی
لاشه ی خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای سبزی مانند اسفناج که به صورت آب پز خورده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که عادت به کتک خوردن داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
افراد چوب به دست و آماده ی دعوا، افرادی که شغل آن ها خرید
فرهنگ گویش مازندرانی
فروشنده ی چوب، چوب فروش
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی کوچک آب، قطعه چوبی که به عنوان واحد اندازه گیری به
فرهنگ گویش مازندرانی
در در مقام توهین ناسزا به زنان لاغر اندام به کار می رود، ظرف چوبی تنباکو
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن و زیربار مسئولیت نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جامی از مس که بر روی آن آیات قرآنی حک شده و در اولین استحمام
فرهنگ گویش مازندرانی
پر سیاووش، گیاهی که خاصیت دارویی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
دروی جو
فرهنگ گویش مازندرانی
نجاری، تراشیدن و آماده کردن مصنوعات چوبی از قبیل: قاشق و
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس و آب گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار، پرآب، میوه ی آب، نگهبان آب، غرق در آب، آبدار
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بردگی خاک کوه در اثر سیلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
درو کردن از قسمت پایین تر ساقه
فرهنگ گویش مازندرانی